در شبستان ذلالت تاریخ
سلیمان راوش سلیمان راوش

 

آوازه گران ابلیس

از مناره های منبر مغرب

و شهر هایی مفتوحهء باجگذار دیگر

هر صبح و چاشت

و عصر و شام

                  و نیمه شب

با اذان تکلیف تسلیم

 تسلیم شده گان غافل را

به سجده ،  بسوی غروب نور

                  وپرستش سنگ

 وتکرار تلاوت آیات جادو

در بسیج آیین شمشیر و خون

فرا می خوانند

 

 

***

 

در اولین جار بانگیان ابلیس

فقراء فقید راه

ونشخوارگران زقوم جزیرهء ریگ

با بوز های بسته

در زنجیر اسمای عبد و غلام

به آخور باز خوانی کلمات کاه یی

در مکارهء ذلت

به نماز فتوای تجاوز

با بار از سنگ

بر چشم ذهن

سر فرود می آورند

 

***

 

و اما اینک

در شبستان ذلالت  قرن زده یی تاریخ

مادر  بارور حقیقت

اناهیت

به زایمان بزرگ  نشسته است

و نشخوارگران زقوم جزیرهء ریگ

در ماتم تولد دوباره آفتاب

نطع کشتار

             گشوده اند

 

تا ضحاک مار دوش ؛

            آیین شمشیر و خون را

در نبرد

         با هورا

پاسبانی کنند

 

که

 اناهیت به میلاد آفتاب نخندد

 

 

***

 و اما

بی گمان

گلبرگ لبان مادر خورشید

در فردای این یلدا

در مهر تولد فرزند

                خواهد شگفت

و خندهء نور

بر ظلمت گریه و ماتم

چیره خواهد شد

 

***

 

آنگاه

فقراء فقید راه

در تکرار تلاوت آیات جادو

در بسیج آیین شمشیر و خون

زبان

آلوده نخواهند کرد

بل

 فقراء فقید راه

دروازه قلعهء ایمان خویش به سخاوت خورشید

خواهند گشود

و راه خویش

بسوی دشت های هستی آفرین بهار

                                و نوبهار

باز خواهد کرد

اگر از قلعه سرزمین خویش باشند

نه از جزیرهء ریگ .

 

 


June 4th, 2006


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان